جای پای ملائک
هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد
زهجر آن همه خورشید خون به دل دارد
سخن بگو طلائیه ، بازم دلتنگتم
تبسمی به من ای فکه ، هردوتنهاییم
چگونه بعد شهیدان خود سرپاییم.
هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد
زهجر آن همه خورشید خون به دل دارد
سخن بگو طلائیه ، بازم دلتنگتم
تبسمی به من ای فکه ، هردوتنهاییم
چگونه بعد شهیدان خود سرپاییم.
عشق یعنی حسرت بازی دراز
سجده برخاکش به هنگام نماز
عشق یعنی فکه ودهلاویه
مطلع شعر جنون را قافیه